مسابقه خلاصه نویسی کتاب ده نکته معرفت نفس گروه شهید فخری زاده
یکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۳۲:۳۷
تبریک به طلبه ارجمند سرکار خانم فرشته فلاحی
به خاطر برگزیده شدن در مسابقه خلاصه نویسی کتاب "ده نکته معرفت نفس"
ده نکته از معرفت نفس :
نکته اول: حقیقت انسان ماورای بدن
انسـان یـک«تن» دارد و یـک«من».که حقیقت او همان«من یا نفس» اوست و همه ادراکات، مخصوص و مربوط به نفس است.
خواب یا رؤیا بهسهصورت میتواند واقعشود.
الف: رؤیـايرحمـانی،که اینرؤیـا؛ متـذکرحقـایقعالماست وباطناعمالرا نشانمیدهـدکه بعـدا نمونه هایی ازآن ارائه خواهدشد.
ب : رؤیاي صادقه که خبر از واقعه هایی می دهدکه بعدا انسان باهمانوقایعروبه رو می شود.
ج : رؤیاي باطل که تحت تأثیرخیالات روزمره به وجود میآید.
نکتهدوم:حضورنفسدرشرایط فوقزمانومکان
موقع خواب دیدن و رؤیا، بخصوص در رؤیاي صادقه، در عین اینکه بدن وجسم ما، در رختخواب است،خود ما درصحنه هاییحاضـر می شویم که بعدا همان صـحنه ها در عالم ماده حادث می گردد. یعنی ما بدون این جسم و بدن درصـحنه هایی واقعی حاضر می شویم.نفس وقتی از بـدن خارج شـد دیگر محـدودیت هاي زمانی و مکانی را ندارد.
طبق فرمــایش امـام محمـدباقر«علیه السـلام» داریم که: « رؤیاي مؤمن بین زمین و آسـمان در گردش است تا آنکه خودش آن را براي خود تعبیرکنـد، یـا دیگري براي او تعبیر نمایـد، پس آن گاه که تعبیرکرد به زمین می آیـدو قطعی می شود»(کافی ج8ص336 ).
نکته سوم: تن، محل ظهورحالات من
« تن» در قبضه «من» است و در حقیقت انسـان دخـالت نـدارد. به همین جهت هم« تن» انسان ازحالات و تأثّرات « نفس» متأثّر می شود .
حالات روحی که مربوط به نفس است بر تن اثر می گذارد، مثل ترسیدن که مربوط به روح است ولی در بـدن هم ظهور میکند .
نکته چهارم: انسان، بدون بدن زنده تر است
نفس چون بـدون بـدن می توانـدادراك داشـته باشدوحتیبهتر از بدن حوادث را درك می کندوحوادثی را می بیندکه هنوزچشم بدنی آنها را ندیده، پس بدن انسان نقشـیدرحیات انساننداشـته و نفس، بدونبدنزنده تر است وحتیمیبیند که می میرد.
نکتهپنجم:«تن»، ابزارکمال«من»
نفسانسانازطریقبهکار بردن«تن»کاملمیشود و به همینجهت هم نفس، بدنرا تکوینا دوست دارد و آنرا ازخودشمیدانـد و با اینحالچونبهکمالات لازمخود رسـید « تن» را رها می کنـد، و علت مرگطبیعی هم همین است که «روح» تن را رها میکند.
نفس، تجردش نسبی است وجنبه هاي بالقوه اي داردکه بایدبالفعل گردند، و ازطریق به کارگیری تن و اعمال اراده های ممتد در رابطه با تن این جنبه هاي بالقوه به فعلیت می رسند.
انواعمرگ
الف- مرگطـبیعیانسـانی:که نفسدر ابعـاد انسـانیکامـلشود وجنبه هـايبـالقوه اش به فعلیت برسـدو دیگر ابزار تنرا نخواهدو لذا رهایش می کند،که این بهترین نوع مرگ است و این نوع رهاکردن تنتوسط نفس، مخصوصاولیاء الهیمی باشد.
ب– مرگطبیعیحیوانی:چونانسـاندارايدو بعد حیوانی و انسـانی است، ممکناست شخصـیبرخلاف ابعاد انسانی،در حیوانیت کامل شود، باز نفس در این حالت نیزبدن را رها می کند.
ج- مرگ غیرطـبیعی: علاوه بر قسـمت الـف و ب که هر دوي آنهـا مرگ طـبیعی(در انسـانیت و یـا در ابعـادحیوانی) است،ممکناست نفساز ابزار بدناستفادهکاملنکرده و هنوز بر بدنخود نظر دارد، ولیبدنآنچنانخراب شدهکه دیگر نمیتواندبرای نفس مفید باشد. (تصادف، بیناری، گناه و...)
نکتهششم:حضوِر«کامل»نفس
نفسانســانیفـوقزمــانو مکــاناسـتو در همیـنراســتااست کـه در بــدن، مکـانبرایشمطرحنیسـت. و در عیـناینکه حضوِر«کامل» در بدندارد، در مکانخاصیاز بدنجايندارد، زیرا مجرد از ماده است.
علت اینکه انسان ها احساس می کنندکه نفسشان در بدنشان هست بخاطر توجه شدید نفس به بدن است .
انسان با ریاضت و ... می تواند این توجه را کم کند و در عین اینکه در بدن است چهارصد کیلومتر دورتر را هم ببیند و یا زمان های جلوتر از حال را ببیند و از آینده باخبر شود .
مهم تر اینکه اگر انسان ریاضت هاي شـرعی داشـته باشد،حضور در باطن عالم نیز برایش ممکن است، به طوريکه به عـالم ملاـئکه و به عـالم برزخوو قیـامت نیزسـیر میکند .(نویسنده سیاحت غرب)
نکتههفتم:حضوِر«تمام»نفس
نفسانسـانبه دلیـلاینکه مجرد است، در همهجايبـدنبهطور «کامل» و «تمام» هست، بـدونهیـچتقسـیمی، یعنینه اینکهیک طرف نفسدرچشمباشدو ماببینیمو یکطرفش درگوش باشدو ما بشـنویم. بلکه تماما درچشم حاضر است و ما می گـوییم خودمـان می بینیم و تمامـا هم خـود را بیننـده حس می کنیم، همچنـان که تمامـاخود راشـنونده حس می کنیم. و این خاصیت هر موجود مجردي است که« همه جـا هست و همه جا هم با تمام وجود هست». و هرچه موجود مجردتر باشـدحضورش شدیـدتر است ، مثل خداونـدکه
مجرد محض بوده وحضورش هم مطلق است.
فرق حضور با ظهور
ظهور نفس در تن، به قواي نفس است. پس می گـوییم ظهـورش به قـواي اوست، ولی حضـورش به خود اوست. یعنی در همه جـاي بـدن خودش به صورت کامل و تمام هست.
در موردخدا هم همینطور است که ظهورش به مخلوقاتش است، ولی حضورش به خودش است.